معنی بدون ترسک
حل جدول
بی پروا، رجا، بی باک
بدون مقدمه
بداهه ، بی تامل ، بدون تهیه
بدون دقت- بدون رودربایستی
بیملاحظه
لغت نامه دهخدا
ترسک. [ت ُ س ُ] (اِ) سنگ ریزه در گل که در میان نهر آب و اطراف نهر بسیار صلب و محکم شده که با کلنگ فولاد آنرا می شکنند و بعضی از آن را سنگ آسیا می سازند و بسیار دوام می کند، و آنچه بسیار صلب و محکم نشده و زودمی شکند آنرا سُکْج گویند. (انجمن آرا) (آنندراج).
بدون
بدون. [ب ِ ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) بغیر. بجز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی. بلا. (یادداشت مؤلف): بتلاء؛ عمره ٔ بدون حج. (منتهی الارب). اراضی بدون مالک، یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست، یعنی بی او. (از یادداشت مؤلف).
عربی به فارسی
فرهنگ معین
فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن). [خوانش: (بِ نِ) (ص. ق.)]
گویش مازندرانی
دانسته باش – بدان
فارسی به آلمانی
Aber, Äußerlich, Jedoch, Ohne, Sonder, Von außen
مترادف و متضاد زبان فارسی
بری، بلا، بی، عاری،
(متضاد) با
فرهنگ فارسی هوشیار
بغیر، بجز
فارسی به ایتالیایی
senza
معادل ابجد
742